از چی بگــــم برات ؟ شاید قصه دوس داری /
قصهء امتحان تو دانشــگاهِ روستایی اگه قصه تلخه ، مثه چایی تو استکانِ /
بد ترین جای دنیا ، سالنِ امتحانِ که نشستند مثه بُــز و هی میگن کاشکی /
یه مراقبِ خوب جای این لجن داشتیم رضا برگـشــت ، از بغلی جوابِ گرفت /
یهو مراقب پرید روش تقلبو گرفت اون مراقـبِ بد ، با داد و فریاد گفــت /
زود برو بیرون ، ولـی دَرَم قفل بود …/
بدبخــــت شدم ، تقلبُ گرفت ازم ایـــــزد /
ای کاش جای گرفتنش، یکم منو میزد/
اون دانشجو مُـــرد ، در راه کلاسـی که /
مراقبـش دل نداره ، مثـه پلاسـتیکه /
اصَـن سیـنگل میخواد، دفتـرو کتابُ ببـنده /
دیگه درس نمیخونه، میگه مدرک کیـلو چنده
از چی بگـــــــــم؟ استادی که خیلی خوشگله /
یا جوابِ ســؤالی که خیلی مشگله؟ هی گفت جاتُ عــوض کنُ من حوصله کــردم /
تـــو سالن امتحانات یه مُدلِ برده ام /
یـهـو دیـدی برگـهء امتــحانُ ذره ذره کــردمُ /
کارِ خودمــو خودشــو یه سَــــره کردم/
بی همگان به سر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود
هرچه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ، دست به سر نمیشود ؟
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود !
*سخته درسم...*
*رسیده وقت رفتن...*
* به سر امتحانی که میدونم تهش ردّم...*
* حس میکردم حرفای استاد با خرخوناشه...*
* اونجا بود که فهمیدم این قصه اولاشه...*
* وقت امتحانو ری..نه به برگمه...*
* و خودت میدونی که ردم الکی جو نده...*
* حرفای خونوادمم که نمک زخممه...*
* و تنها دلخوشیمم ترم های بعدمه...*
* و باز منمو حسرت یه نمره ی بیست...*
* که استاد بنویسه، تو گوشه ی لیست...*
* میدونی چند بار افتادم برای یه درس بگذریم...*
* دیگه بیست گرفتنشم برام مهم نیست...*
* توکه میدونستی دانشجوی ترم اخرتم ..*
* بگو با من دیگه چرا د اخه نوکرتم*
.
.
.
.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: شعر طنز , امتحان ,